برای آموزش صحیح رقابت به کودکان شاید مهم ترین سوال این است که از چه سنی باید این اموزش ها آغاز شود و چگونه این مفهوم را آموزش دهیم. از طرفی می دانیم که انسان در زندگی شخصی یا اجتماعی خود همواره با چالشهای متعددی روبهرو است که مقابله با آنها نیاز به کسب مهارتهای مختلف است.
به عقیده روانشناسان، بهترین زمان برای فراگیری مهارتهای زندگی، دوران کودکی است.
احتمال می رود رفتارهای ناشی از شناخت اجتماعی شامل همدردی، همکاری و تطابق، از پیش زمینه های بروز رقابت باشند.
اما به هیچ وجه با معیارهای جامعه ناسازگار نیست. در واقع بسیاری از بازی ها رقابتی هستند و برنده در آن پاداش می گیرد.
رقیب خوب بودن نه تنها افزایش لذت بازی را در پی دارد، بلکه نظرات دیگران را نیز دربارۀ ما تغییر می دهد.
تنها فراموش کردن یا پرداختن بیش از حد به خود رقابت است که می تواند ما را نگران کند.
کودکان در سه یا چهار سالگی هنوز مشارکت اجتماعی پر رنگی ندارند. در پنج تا شش سالگی است که به تدریج حس رقابت در کودکان به وجود می آید؛ حسی که تا هشت و ده سالگی نیز هنوز به وضوح مشاهده نمی شود.
ولی ما پیش از آنکه فرزندانمان از این حس آگاه شوند، آنها را در رقابت با عشقمان قرار می دهیم. شخصیتی که فرزندمان برای به دست آوردن عشق ما از خود بروز می دهد تا حد زیادی نشان دهندۀ رقابت او با چیزهای دیگر است؛ زیرا اگر او به رغم کوچکی، متقاعد شود که رفتاری مهربانانه با او داریم، حس مثبتی را در خود ایجاد خواهد کرد.
از سوی دیگر، زمانی که خود را بخشی از ما تصور کند و از قدرت و بزرگی ما بهره بگیرد، لذت می برد. جدا از عشقی که نثار فرزندمان می کنیم، او احساسات شخصی نظیر ارزشمند بودن، اطمینان و خوددوستی را در خود پرورش می دهد.
مسلم است که این بسیار بهتر از شرایطی است که کودک برای اثبات خود دلواپس و نگران باشد. اگر کودک در اثبات خود نگران باشد، عشق پدر و مادرش را لمس نمی کند و برای درک خود و احساس ارزشمند بودن (اثبات خویش) به پیروزی در همۀ تلاش هایش نیازمند می شود.
زمانی که او به رقابت و کشمکش برای رسیدن به عشق نیازمند نباشد، به ابراز وجود همیشگی نیز نیاز نخواهد داشت. شاید او برای پیروز شدن تلاش کند، اما ناچار به پیروزی نیست.
وقتی دیگران نظرات خوبی دربارۀ او داشته باشند، کودک حس آرامش، امنیت و راحتی بیشتری را تجربه می کند.
فقدان رقابت دقیقاً از همین منبع سرچشمه می گیرد. روند پیشرفت آن تنها در حس شکست و پیروزی کودک برای به دست آوردن چیزها متفاوت است.
وقتی او سرخورده شود و احساس کند قدرت پیروز شدن ندارد، از تلاش و کوشش دست خواهد کشید. احتمال دیگری که وجود دارد این است که او مدام به دلیل شدتی که در رقابت از خود نشان می دهد، تنبیه یا سرزنش شود و به همین دلیل نسبت به این گرایش ها مردد شده یا حتی بترسد.
پس او یاد می گیرد رفتار تند خویانۀ خود را در مواردی استفاده کند که رقابت وجود ندارد. در هر دو مورد شخصیت کودک تنزل می یابد و ممکن است به شکل کمرویی (یا عکس این حالت) بروز کند.
حالت عکس کمرویی به شکل همکاری و همراهی ظهور می کند و گرچه شاید در ظاهر خوب به نظر برسد، اما نوعی ترس عمیق کودک از طرد شدن و انزوا را در خود پنهان می کند.
پس وقتی، در حقیقت، رقابت جستجویی در مسیر یافتن جایگزینی برای عشق پدر و مادر باشد، ما به عنوان والدین چگونه به فرزندمان بفهمانیم، میل بیش از حد به رقابت چه خطری دارد؟
کودکی که بیش از حد به برد فکر می کند، خود را با تعداد بردهایش ارزیابی می کند. این کودک اگر در بیشتر مواقع برنده باشد، باز هم راضی نخواهد بود. که این موضوع تاثیر مخربی بر کودک دارد و او مدام به دنبال برد بعدی است. بنابراین ما باید ذات رقابت طلبی را در نطفه خفه کنیم.
چگونه متوجه شویم که کودکمان بیش از حد رقابتطلب است و در این مورد چه کار باید بکنیم؟
کودکی که بیش از حد به رقابت فکر می کند، دست به هر کاری می زند تا نبازد.
(تقلب کند، دروغ بگوید و یا قانون بازی را برای برنده شدن عوض کند). حتی ممکن است فعالیت جدیدی را انجام ندهد مگر اینکه بداند در آن بازی مهارت دارد.
اگر فکر میکند که باید در همه چیز برنده باشد، سعی کنید علت آن را بیابید. با او صحبت کنید. آیا از این میترسد که اگر ببازد دیگر کسی او را دوست نخواهد داشت، یا دارد از خواهر یا برادر بزرگش تقلید میکند؟
به او کمک کنید تا واقعیت را ببیند و اینکه چند تا باخت به این معنی نیست که در زندگی شکست خورده است.
سعی کنید برخی از موفقیتهایش را به او یادآور شوید و به او بیاموزید که هیچ کس نمیتواند در تمام زمینهها بینقص عمل کند. اگر کودکتان از هر باختی غمگین میشود، از یک متخصص کمک بگیرید.
2 دیدگاه ها
اقا خیلی وبسایتتون عالیه
بسیار ممنون از بازخورد مثبت شما