ر اه کارهای تقویت هوش هیجانی در کودکان
برای سال های متمادی تصور بر این بود که IQ ( ضریب هوشی ) نماینده میزان موفقیت افراد است. در مدارس معیار اهدای جوایز به دانش آموزان تست هوش بود و حتی بعضی از شرکت ها برای پاداش از تست هوش استفاده میکردند. در دهه اخیر محققان در یافتند که IQ تنها شاخص ارزیابی موفقیت یک فرد نیست. آن ها در حال حاضر مشغول تحقیق درباره EQ ( هوش عاطفی ) هستند.
هوش هیجانی که با EQ نشان داده میشودشامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفهٔ هیجانهارا به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند (مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری)
هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، جایگاهی ویژه برخوردار است. بخصوص در مورد کودکان، بسیار مفید می باشد. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسب تری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی می توانند به ریشههای غم و شادی در خود پی ببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک میکند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به خصوص به کودکان ما کمک میکند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحال تر و سالم تر و موفق تر از دیگران باشند.[۷]
همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند. یافتههای جدید نشان میدهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف تری دارند.[۸]
چگونگی آموزش هوش هیجانی EQ در کودکی
والدین باید بیشتر از هر چیز به فکر داشتن اطلاعات درباره احساسات و هیجانات باشند. باید محیطی را ایجاد کرد که همه به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند و یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد.[۹]
واقعیت آن است که کودکان، هیچگاه آنچه را که شما میگویید، انجام نمیدهند، اما همیشه در پایان آنچه را که شما انجام میدهید به انجام میرسانند.بنابراین، پیش از اینکه ما به کودک خود فکر کنیم که چگونه میتوانیم، هوش هیجانی او را پرورش دهیم یا هیجانهای او را مدیریت کنیم، بهتر است، ابتدا به فکر فراگیری روشهایی برای مدیریت هیجانهای خود باشیم، آنگاه خواهیم دید که آنها چطور میتوانند، عواطف و احساسهای خود را مدیریت نمایند. برای پرورش هوش هیجانی و اجتماعی در فرزندان خود، نباید منتظر بمانیم که تنها خود آنها با ما ارتباط برقرار کنند. بلکه ما نیز باید محرکی برای برقراری ارتباط با آنها باشیم. هرچند این سخن، به این معنا نیست که آنها قادر به برقراری ارتباط نیستند. زیرا آنها درست از زمانی که به دنیا میآید، بدون اینکه هیچ کلمهای را بشناسند، میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
والدین با صحبت کردن، مکث کردن، توجه کردن به بیان احساسها و هیجانهای نوزاد و کودک خود، دادن فرصت تمرین هیجانها به او در محیط بازی، ارائه الگوی تقویت و مشاهدهای و نوازشگری میتوانند، سنگ بنای ارتباط اجتماعی و پرورش هوش هیجانی را در کودکان بنا کنند.[۱۰]
عوامل مؤثر در هوش هیجانی
سالوویتوصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی بر اساس نظریات گاردنر در مورد استعدادهای فردی ، قرار میدهد و این تواناییها را به پنج حیطه اصلی بسط میدهد.
شناخت عواطف شخصی: خود آگاهی- تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز میکند- سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی وادراک خویشتن، نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی، ما را به سردرگمی دچار میکند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که بر میگزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
به کار بردن درست هیجان ها : قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی و مهارت عاطفی است که بر حس خود آگاهی متکی میباشد و شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطرابها، افسردگیها یا بی حوصلگیهای متداول و پیامدهای شکست، است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، به طور دایم با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند.
برانگیختن خود: برای جلب توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید. خویشتن داری عاطفی- به تاخیر انداختن کامرواسازیو فرونشاندن تکانشها -زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است. توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدندر کار، انجام هر نوع فعالیت چشمگیر را میسر میگرداند. افراد دارای این مهارت، در هر کاری که بر عهده میگیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود.
شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است ، “مهارت ارتباط با مردم” است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند. این توانایی، آنان را در حرفههایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر میسازد.
حفظ ارتباط ها :بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی و مهارتهای خاص لازم برای آن. اینها تواناییهایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت میکنند. افرادی که در این مهارتها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز میگردد بخوبی عمل میکنند، آنان ستارههای اجتماعی هستند.
البته افراد از نظر تواناییهای خود در هر یک از این حیطهها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما برای نمونه در کنار آمدن با اضطرابهای خود به طور کامل موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامیهای دیگران چندان کار آمد نباشیم. بدون شک، زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصب است اما مغز به طرز چشمگیری شکل پذیر است و همواره در حال یادگیری است.
سستی افراد را در مهارتهای عاطفی میتوان جبران کرد: هرکدام از این حیطهها تا حد زیادی نشانگر مجموعهای از عادات و واکنش هاست که با تلاش صحیح، میتوان آنها را بهبود بخشید.[۱۱]
آموزش هیجان به کودکان شامل پنج مرحله است:
۱-آگاهی از هیجانها کودک: یعنی هوشیار بودن نسبت به وجود هیجانها در دیگران. بیان نکردن علاقه، خشم یا ناراحتی به این معنا نیست که کودک آنها راتجربه نمی کند. برای آگاهی از هیجانات کودک ابتدا باید به هیجانات خود واقف باشید. والدینی که سعی می کنید هنگام اضطراب ، صبور و مهربان باشید یا زمانیکه عصبانی هستید به اجبار لبخند بزنید در حال انکار احساس خود می باشید.
این کار کمکی به شما نخواهد کرد بلکه شدت فشار روانی شما را افزایش می دهد. در کودکان نیز چنین اتفاقی می افتد پس لازم است شرایط بروز هیجانات را برایشان فراهم کنید و اجازه بدهید با آنها خود روبرو شوند. اگر فکر می کنید کودکتان احساس ناراحتی، ترس یا خشم می کند بهتر است تلاش کنید خودتان را به جای او بگذارید تا دنیارا از دیدگاه او ببینید. این کار کمک میکند بفهمید وقتی برادر کوچکترش دفتر تکالیفش را پاره می کند چه احساسی به او دست می دهد و به جای اینکه سرزنشش کنید که چرا دفتر را جلوی دست برادرش قرار داده راه حلی برای رفع این معضل پیدا کند.
۲- شناخت هیجان به عنوان فرصتی برای گفتگو و آموزش: برخی والدین تلاش می کنند تا احساسات منفی فرزندان را نادیده بگیرند به این امید که این احساسات از بین خواهد رفت. اما این شیوه به ندرت کار ساز است. برعکس زمانی از بین خواهد رفت که کودک بتواند در مورد آنها صحبت کند. و احساس کند دیگران او را درک می کنند. بهترین زمان آموزش هیجان هنگامی است که هیجان کودک بالا می گیرد. اگر کودک پنج ساله شما از رفتن به مطب دندانپزشکی می ترسد بهتر است ترس او را پیش از رفتن بررسی کنید تا اینکه صبر کنید بر روی صندلی دندانپزشکی بنشیند و گریه و زاری کند.
۳-گوش دادن همدلانه و پذیرش احساسات کودک: هماهنگی با هیجانهای کودک مستلزم توجه داشتن به زبان بدن، حالات چهره و حرکت بدن اوست. همانطور که وی احساسش را ابراز می کند آنچه که شنیده یا فهمیده اید به او انعکاس دهیدتا مطمئن شود با دقت به او گوش می دهید و احساساتش را می پذیرید. در میان گذاشتن نمونه هایی از زندگی خودتان می تواند شیوه ای اثر بخش در نشان دادن درک شما باشد. وقتی کودک شما به خاطر کادویی که خواهر کوچکترش گرفته ناراحت است به جای سرزنش کردن احساس حسادتش به او بگوئید” من هم وقتی کوچیک بودم و خواهر یا برادرم هدیه ای می گرفت حسودی می کردم”. با این کار او مطمئن می شود چنین احساساتی پذیرفتنی هستند. برای آرام کردنش بگوئید” تو هم حتما روز تولدت هدیه ای خواهی گرفت.”
۴-نامگذاری هیجان: وقتی کودک هیجانزده است مهمترین گام آموزش، یاری با او در نامیدن این هیجان است نه به این معنا که چه احساسی باید داشته باشد بلکه یافتن کلمات و واژه هایی که به وسیله آنها هیجانش را بیان کند. در نمونه بالا شما به او کمک می کنید تا احساس ناخوشایندش را حسادت بنامد. کودک هر قدر دقیقتر بتواند این کار را انجام دهد بهتر است. برای مثال اگر فرزند شما خشمگین باشد افزون بر خشم ممکن است احساس ناتوانی، سردرگمی، حسادت، مورد عهدشکنی قرار گرفتن نیز داشته باشد و یا همراه با احساس غمگینی، حس آزردگی، نادیده گرفته شدن و دلگیری نیز وجود داشته باشد.
۵-کمک به حل مسئله: بسیاری والدین زمانی که کودکشان با مشکلی روبرو شده سریع راه حلی تعیین می کنند و به خورد کودک می دهند. آخرین گام آموزش هیجان حل مسئله توسط خود کودک است و والدین در اینجا نقش راهنما را برعهده دارند. برای این کار ابتدا حد و مرز رفتاری را برای وی تعیین کنید تا بتواند راه حل مناسب ارائه دهد. مثلا می توانید بگوئید: :”از اینکه برادرت دفترت را پاره کرده عصبانی هستی، من هم اگر به جای تو بودم عصبانی می شدم، اما تو اجازه نداری او را کتک بزنی. به جای این کار چه کار دیگه ای می تونی انجام بدی؟”
توجه داشته باشید که برای کودکان مهم این است که بدانند مشکل، احساسات آنها نیست بلکه مشکل ، رفتار ناشایست آنان است. همه احساسات و خواسته ها پذیرفتنی هستند اما همه رفتارها قابل قبول نیستند. بنابراین وظیفه والدین تعیین حدو مرز بر رفتار است نه بر خواسته ها و احساسات.
منابع:
-
هوش هیجانی، نویسنده:دانیل گلمن، مترجم:نسرین پارسا، ص 63
-
سایت پزشکان بدون مرز، همیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری، 26 خرداد 1386.
-
سایت پایگاه اطلاع رسانی صنعت، هوش هیجانی یک مهارت مدیریتی.
-
سایت پزشکان بدون مرز، همیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری، 26 خرداد 1386.
-
هیجان رفتار و تن گفتار، تألیف محمود امیری نیا، فروردین 1393، نشر آراسته
-
فنون افزایش هوش هیجانی کودکان، جان گاتمن، ترجمه منا خاطری، موسسه خدمات فرهنگی رسا
جهت تنظیم وقت مشاوره کلیک کنید