از بین بردن بی حوصلگی و بی قراری
هروقت حوصله ات سربرود، بی قرار می شوی. بی قراری، نشانی بدنی است: بدن می گوید: ” از اینجا دور شو.هرجا که خواستی برو،فقط اینجا نباش! “
امتحان کن! اگر کسی حوصله ات را سر برده است، شروع کن به پریدن و دویدن به اطراف. ببین: بی قراری ناپدید می شود، زیرا بی قراری فقط نشان می دهد که انرژی نمی خواهد در اینجا باشد. انرژی پیشاپیش به حرکت درآمده است، انرژی پیشاپیش این مکان را ترک کرده است. حالا، تو انرژی را دنبال کن و به جایی تازه تر برو!
بنابراین، نکته ی اصلی، فهمیدن بی حوصلگی است نه بی قراری. بی حوصلگی پدیده ای بسیار بسیار بااهمیت است. فقط انسان است که احساس بی حوصلگی می کند، نه هیچ حیوان دیگری. غیرممکن است!
مسلما بوفالو ها بی حوصله نمی شوند ؛ آنها شاد و خوشحال به نظر می رسند!
مردم احمق هم بی حوصله نیستند . آنها کاملاً با شغلشان شاد اند ، پول کسب می کنند ، حساب بانکی شان را بالا می برند ، بچه دار می شوند ، می خورند، می نشینند و فیلم نگاه می کنند ، به هتل می روند ، با این و آن شریک می شوند . آنها لذت می برند ! آنها بی حوصله نیستند . آنها گونه های پایینی هستند ؛ آنها واقعاً به جهان بوفالو ها تعلق دارند .
هرچه بیشتر حساس باشی، هرچه بیشتر آگاه باشی، هرچه معرفت بیشتری داشته باشی،بیشتر حوصله ات سر می رود. در موقعیت های بیشتری احساس بی حوصلگی می کنی.هرچه هشیارتر بشوی، بیشتر احساس خواهی کرد که برخی از موقعیت ها فقط یک تکرار هستند.
درخواهید یافت که روشنفکرها، کسانی که زیاد فکر می کنند، بیشتر بی حوصله می شوند، زیرا فکر می کنند. و به سبب همین فکرکردن است که می توانند ببینند که چیزهایی فقط تکرار است. زندگی شما یک تکرار است: هر روز صبح تقریباً همانطور از خواب برمی خیزید که همیشه در عمرتان برخاسته اید. همیشه یک جور صبحانه می خورید. سپس به اداره می روید- همان اداره، همان مردم، همان کار. آنوقت به خانه می آیید -همان همسر! اگر حوصله تان سربرود، طبیعی است!
برایتان بسیار دشوار است که چیزی جدید ببینید، همه چیز کهنه و گرد گرفته است.
مردم را در خیابان تماشا کن ! خواهی دید که کاملاً بی حوصله هستند همه بی حوصله هستند، تا سرحد مرگ بی حوصله هستند. به صورت هایشان نگاه کن- هیچ هاله ای از خوشی در آن نیست.
به چشم هایشان نگاه کن – گردگرفته است، هیچ نوری از شادی درون در آن نیست. از اداره به خانه می روند و از خانه به اداره، یک تکرار مدام. و یک روز می میرند… مردم تقریباً همیشه بدون اینکه زندگی کرده باشند می میرند.
تعویض خانه، تعویض شریک زندگی، تعویض افراد و روابط هیچ کاری از پیش نخواهند برد. و هرگاه جامعه ای بسیار کسل شود، مردم از شهری به شهر دیگر می روند، از شغلی به شغل دیگر، از همسری به همسر دیگر، ولی دیر یا زود درمی یابند که همان چیزها بار دیگر با همین زن، با همین مرد و با همین خانه و اتومبیل تکرار می شود.
چه باید کرد؟
هشیار تر بشو. مسئله تغییردادن موقعیت ها نیست، خودت را دگرگون کن، هشیارتر باش. اگر هشیارتر باشی قادر خواهی بود که ببینی هرلحظه تازه است، ولی برای این، به یک انرژی بسیارعظیم، به انرژی آگاهی نیاز است.
آن زن همان زن نیست – به یاد بسپار. این تو هستی که در توهم به سر می بری.
به خانه برو و باردیگر به زنت نگاه کن – او همان زن قبلی نیست. هیچکس نمی تواند یکسان بماند. فقط ظاهر است که فریب می دهد. این درختان همان درختان دیروز نیستند. چگونه می توانند باشند؟ برگ های زیادی افتاده اند، برگ های تازه روییده است. به آن درخت بادام نگاه کنید. چند برگ تازه در آمده است؟ هر روز برگ های کهنه می ریزند و برگ های تازه می رویند.
یا که هیچ هشیاری نداشته باش – آنوقت احساس تکرار نخواهی کرد – یا اینکه چنان هشیار باش که در هر تکرار چیزی تازه ببینی. این ها دو راه برای بیرون زدن از بی حوصلگی هستند.
تغییردادن چیزهای بیرونی کمکی نخواهد کرد درست مانند عوض کردن همان اثاث است در درون اتاق، بارها و بارها. هرکاری که بکنی، هر طور هم که آن ها را بچینی- همان اثاث است.
می دانم، گاهی دشوار خواهد بود، ولی ارزشش را دارد! برای فرار از بی حوصلگی صادق باش ! فقط همین!!!
اگر می خواهی با زنت معاشقه کنی، معاشقه کن، درغیر اینصورت، بگو که احساسش را نداری!
چیزی که اینک اتفاق می افتد این است که شوهر با زنش معاشقه می کند ولی در فکر یک هنرپیشه ی زن است. در تخیلاتش با این زن عشقبازی نمی کند، در تخیلاتش با زنی دیگر عشقبازی می کند.
زن و شوهر همواره از طرف مقابلشان انتظار بروز رفتاری ثابت و مشخص را دارند! آنوقت چیزها کسل کننده می شوند، زیرا دیگر زنده نیستند و آن شدت و حرارت ازبین رفته است.
آنان نقش های خودشان را خوب بازی می کنند! ما زندگی نمی کنیم، فقط نقش بازی می کنیم. شوهر به خانه می آید و آن نقش را برخودش تحمیل می کند. تا وقتی که وارد خانه شده، او دیگر انسانی زنده نیست – فقط یک شوهر است!
شوهر یعنی نوعی خاص از رفتاری مشخص. زنی که آنجا وجود دارد، یک همسر است و آن مرد، یک شوهر است.
-
اصیل تر زندگی کن.
-
تمام دروغ ها را دور بینداز.
-
خودت باید نوری فراراه خویش باشی.
-
نقاب ها را دور بینداز. این نقاب ها روی قلبت سنگینی می کنند.
-
سعی کن تا با دیدی تازه به خود و همه چیز بنگری ! با هر دیدی که خودت بهتر از من می دانی !!!
-
البته دردسر خواهد آمد ولی آن دردسر ارزشش را دارد زیرا تو فقط پس از آن دردسر است که رشد می کنی و بالغ می شوی.
تو واقعاً چهره ی اصیل خودت را از یاد برده ای. حتی اگر در حمام تنها باشی و در آینه به صورت خودت نگاه کنی، آن چهره اصیل خودت را در آینه نمی بینی. در آنجا نیز به فریب ادامه می دهی.
جهان هستی برای کسانی در دسترس است که در دسترس جهان هستی باشند. و آنوقت من به شما می گویم که بی حوصلگی در کار نخواهد بود.
امروز خیلی بیحوصلهام»؛ این جمله را همه ما در طول زندگیمان بالاخره برای یکی دو بار هم که شده با خودمان مرور کرده یا به دیگران گفتهایم.
اگر سالی چند بار این حالت به ما دست دهد شاید بتوان گفت طبیعی است، اما اگر بیحوصلگی در ما ضریبش افزایش یابد آن وقت باید فکر جدی برای آن کرد که در این مطلب ما چند راهکار ساده را به شما میگوییم.
آغاز روز با لبخند و امید
بیحوصلگی ما ممکن است بیشتر از اینجا ناشی شود که نمیدانیم چگونه باید روز خود را آغاز کنیم. مثلا اگر با بیحوصلگی روز را شروع کنیم، آن روز با بیحوصلگی به پایان میرسد. بنابراین به خودمان تلقین کنیم. برای مثال، وقتی داریم دست و صورتمان را میشوییم با صدای بلند بگوییم «فکر میکنم امروز روز خوبی باشد.» چراکه همه چیز تابع فکر ماست. با خودمان جملات مثبت را تکرار کنیم و مطمئن باشیم مغز ما تابع دستوری است که ما به آن میدهیم.
شناسایی عوامل ضعف
توجه کنیم ضعف اراده اغلب در فقدان اعتماد به نفس، بها ندادن به خود، نبود امنیت روانی، نداشتن تدبیر در امور مختلف زندگی، شکستهای گذشته و… است. از بین بردن هر یک از این عوامل در رفع بیحوصلگی شما بسیار تاثیرگذار است، البته مقابله با هر کدام از آنها نیاز به برنامهریزی و مشاوره از انسانهای کارشناس و توانمند و دوستان خوب دارد.
به خاطر آوردن تواناییها
اگر افکار منفی و احساس ضعف و خودکمبینی باعث کمحوصلگی ما شده است، با به خاطر آوردن تواناییها، استعدادها و موفقیتهای گذشته خویش و توجه به نقاط قوت زندگی، یاس و ناامیدی نسبت به آینده را به امیدواری تبدیل کنیم. بنابراین افکار منفی و این باور که زندگی، شغل و فعالیتهای ما بیمعنی است، میتواند ما را به بیحوصلگی پرتاب کند و فراتر از آن تا مرز افسردگی پیش ببرد. پس ما نباید زندگی خود را یک دایره بیپایان و بیهدف بدانیم. این وظیفه ماست که به زندگی خود معنا بخشیم. همچنین نباید فراموش کنیم که نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بیشتر است. پس طی روز متوجه کلمات و افکار خود باشیم. بعید نیست افکار منفی بویژه در زمان بیحوصلگی به ذهن ما هجوم بیاورد.
با ایمان باشیم
تردید نداشته باشید یاد خدا، توجه و توکل به ذات مقدس و لایتناهی الهی آرامشبخش است، طلب کمک و یاری از او نخستین قدم است، قدمی که در همان لحظات اولیه نقش موثری در ایجاد آرامش و امید به آینده دارد. بنابراین وقتی از خانه خارج میشویم، بگوییم «من با امید و توکل بر خدای مهربان امروز را آغاز میکنم.»
انجام تکالیف و فرایض دینی هم در این زمینه بسیار اهمیت دارد، در چنین موقعیتهایی انسان با خدای خود راحتتر و بهتر سخن میگوید.
کار، کار، کار
بیخود نیست میگویند کار عبادت است، از ویژگیهای عبادت گرفتن آرامش است، تا حالا احتمالا شما هم با این اتفاق روبهرو شدهاید که وقتی سرگرم انجام دادن کاری میشوید، یکباره بیحوصلگی در ذهن و جسمتان گم میشود. علت بسیاری از بیحوصلگی ما تن ندادن به کار است، این کار که میگوییم حتما یک کار اداری و فیزیکی نیست. آشپزی، نظافت و حتی حل جدول و سرگرمی هم میتواند در برطرف شدن بیحوصلگی شما تاثیرگذار باشد.
جهت تنظیم وقت مشاوره کلیک کنید
2 دیدگاه ها
مطلب بسيار جالبي بود
من ي دكنرم كه تازه خدمت سزبازيم تموم شده
تازه اعتيادم رو ترك كردم و الان تا سر حد مرگ بي حوصلم
اومدم خونه پدري و همه چيز برام به شدت تكراري و حوصله سر بره
حس ميكنم اون وقتي كه سرگرم مصرف بودم واقعا خوشوقت تر بودم
به هر حال اين هم ي دوره از زندگي منه
از زور بي حوصلگي همين مطلب رو تو نت جستجو كردم و به اين يادداشت رسيدم
جالب بود مرسي
چند دقيقه اي حداقل اروم شدم
ممنون بابات بازخورد مثبت شما
امیدوارم که از این مرحله از زندگی به خوبی و خوشی عبور کنی